14 ربیع الاول
خلافت هارون الرّشید (170 ق)
هارون، فرزند مهدی عباسی، پس از مرگ برادرش هادی عباسی، به عنوان پنجمین خلیفه سلسله عباسیان بر اریکه قدرت، دست یافت.
مادر وی، خیزران که مادر هادی نیز بود .
(1)
برادرش هادی عباسی، پیش از مرگ خود، نسبت به هارون و قدرت گرفتن وی بیمناک بود.
بدین جهت در صدد تضعیف و تحقیر هارون برآمده بود.
حتّی نقل شد که هادی در همان شبی که وفات یافت، پیش از وفاتش دستور داده بود که "یحیی بن خالد" را از زندان بیرون آورند و او را به همراه هارون به قتل آوردند.
ولی أجل مهلتش نداد و پیش از قتل آن دو، خود در کام مرگ گرفتار آمد.
به هر روی، هنگامی که هارون الرّشید ردای خلافت بر تن پوشید، یحیی بن خالد برمکی را از زندان آزاد و مقام وزارت عالیه خلافت را به وی واگذار کرد.
هارون، فرزند رضاعی یحیی بن خالد بود )زیرا فضل، فرزند یحیی بن خالد در نوزادی خویش از شیر خیزران، مادر هارون نوشیده بود( به همین جهت، هارون تا مدتها یحیی را پدر خطاب میکرد.
هارون، علاوه بر مقام وزارت، اختیار تمام مملکت را بر عهده یحیی بن خالد گذاشت و او را سفارش کرد که در هیچ کاری از مشورت با مادرش خیزران خودداری نکند و در تمام حالات، رأی و نظر وی را ترجیح داده و به اجرا در آورد.
اقدام دیگر هارون در نخستین روز خلافتش این بود، که پس از نماز و دفن برادرش هادی، دستور داد که "ابوعصمه" را دستگیر و گردنش را با شمشیر بزنند.
زیرا ابوعصمه، از هواداران جعفر بن هادی عباسی بود و هادی عباسی را در خلع هارون از ولایت عهدی و نصب جعفر به این مقام، ترغیب میکرد.
هم چنین نقل شد که روزی هارون از پل بغداد میگذشت، ناگهان "جعفر بن هادی" و مأموران دولتی از راه رسیده و قصد از عبور از پل را نمودند.
ابوعصمه، جلوی هارون را گرفت و به او گفت: صبر کن تا ولی عهد مسلمانان عبور کند و سپس به راهت ادامه بده.
هارون چارهای جز پذیرش نداشت و گفت: سمعاً و طاعتاً ای امیر!
این عقده در دلش مانده بود، تا هنگامی که به خلافت رسید و در نخستین ساعات حکومتش، عقده گشایی کرد و ابوعصمه را به شمشیرهای برّان دژخیمان خود سپرد.
هارون در همان روز نخست، از "عیسی آباد" که محل زندگی و کاخ مجلّل برادرش هادی بود، حرکت کرد و به سوی مرکز بغداد رهسپار شد و مقر حکومتش را در مرکز این شهر قرار داد.
(2)
در عصر هارون، علویان اعم از بنی الحسن )ع( و بنی الحسین )ع( و سایر وابستگان به خاندان عصمت و طهارت، در سختی و مرارت زندگی میکردند و حکومت وقت، آنان را از تمام آزادیهای فردی، اجتماعی و اقتصادی محروم کرده بود و عمداً آنان را در وضعیت ناگواری قرار میداد.
به همین جهت، بسیاری از آنان آواره شده و به مناطق و شهرهای دور، از جمله خراسان، طبرستان و دیلم کوچ کردند.
(3)
هارون، ولایت عهدی خویش را به سه تن از فرزندان خود سپرد و سفارش کرد که آنان، به ترتیب حکومت کنند و به هنگام مرگشان، حکومت را به دیگری بسپارند.
بدین منظور، وی پس از 5 سال از حکومت خود، فرزندش محمد، معروف به "امین" را به ولایت عهدی برگزید (4) و در سال 182، فرزند دیگرش عبدالله، معروف به "مأمون" را به این مقام منصوب کرد (5) و در سال 189، فرزند دیگرش "قاسم" را پس از امین و مأمون، به ولایت عهدی برگزید.
(6)
هارون، پس از هفده سال تاخت و تاز برمکیان و نفوذ قدرتمند و شگفت آنان در ارکان حکومت، بر آنان خشم گرفت و قدرتشان را کاهش داد و پس از مدتی، همه آنان را دستگیر و زندانی نمود و آنان را شکنجه و آزار داد و برخی را اعدام و برخی دیگر را در زیر شکنجه و آزار زندانبانان به هلاکت آورد.
هم چنین امام موسی بن جعفر )ع(، پیشوای هفتم شیعیان در عصر این خلیفه ستمگر، دستگیر و چندین سال در زندانهای بصره و بغداد، محبوس شد و سرانجام به دستور وی و به توسط "سندی بن شاهک" مسموم و در سال 183 قمری شهید شد.
(7)
آن حضرت، با شهادت خویش ناحق بودن خلافت عباسی و نیرنگ و فریب کاری آنان را آشکار ساخت و آنان را در میان مسلمانان خوار و رسوا نمود.
سرانجام در سال 193 قمری، هارون الرشید در روستای "سناباد" در نزدیکی "طوس" در استان خراسان و در 46 سالگی به هلاکت رسید و در همان جا مدفون شد.
(8)
1- تاریخ الیعقوبی، ج 2، ص 407
2- البدایة و النهایة، ج 9-10،ص 171
3- الکامل فی التّاریخ، ج 5، ص 408
4- البدایة و النهایة، ج 9-10، ص 177؛ الکامل فی التّاریخ، ج 5، ص 408
5- البدایة و النهایة، ج 9-10، ص 193؛ الکامل فی التّاریخ، ج 5، ص 415
6- الکامل فی التاریخ، ج 5، ص 425
7- تاریخ الیعقوبی، ج 2، ص 414؛ الارشاد، ص 579
8- الکامل فی التاریخ، ج 5، ص 430