29 ذی القعده
اعدام شلمغانی کذاب در عصر غیبت صغری (322 ق)
در ایام غیبت صغری، به خاطر عدم دسترسی مستقیم شیعیان با امامشان حضرت حجه بن الحسن العسکری(ع)، عده ای از منحرفان و کژاندیشان در صدد انحراف مردم ساده و کم بنیه برآمده و با ترفندهای گوناگون از احساسات آنان بهرهایی یافته و به فتنه گری پرداختند.
افرادی چون ابومحمد شریعی، محمد بن نصیر نمیری، احمد بن هلال کرخی، محمد بن علی بلالی و محمد بن علی شلمغانی، از آنانی بودند که با ادعاهای واهی و دروغین و غلو کردن درباره امامان معصوم(ع) و نسبت دادن مقام الوهیت به آنان و ایجاد تردید و شبهه در میان شیعیان، آسیب های فراوانی به پیراون مکتب اهل بیت(ع) وارد ساختند.
ابوجعفر محمد بن علی شلمغانی، معروف به "ابن أبی عزاقر"، معروفترین آنان بود.
وی از اهالی "شلمغان"، واقع در ناحیه "واسط" در بخش جنوبی عراق بود و یکی از نویسندگان و علمای مذهب شیعه در ایام غیبت صغری به شمار می آمد و به خاطر نزدیکی به ابوالقاسم حسین بن روح نوبختی، نایب سوم امام زمان(ع) و معرفی شلمغانی توسط وی در میان طایفه "بنی بسطام"، مقام والایی یافته بود و کتاب های متعددی، مانند: البرهان و التوحید، البدا و المشیه، نظم القرآن، الامامه، التسلیم، الأنوار، المعارف، الایضاح، المباهله، التکلیف، ماهیه العصمه و غیرها به رشته تحریر درآورد و روایات فراوانی درباره امامان معصوم(ع) و احکام فقهی شیعه نقل کرد.
ولی به تدریج در کمند خودخواهی، غرور و نخوت گرفتار آمد و پیروی شیطان رجیم را پیشه خود کرد و آرا و عقاید باطل را در نوشته ها و گفته های خود وارد ساخت و پیروان و مریدان خویش را به انحراف و کژاندیشی سوق داد.
وی به خاطر مقبول و مشروع جلوه دادن افکار شیطانی خویش، هر چیزی را بیان می کرد، به حسین بن روح نوبختی نسبت می داد و از قول وی منتشر می نمود و بدین جهت، اهالی بسطام و سایر پیروانش از او می پذیرفتند و جزءِ عقاید دینی خویش می پنداشتند.
(1)
شلمغانی، به دروغ، ادعای نیابت امام زمان(ع) نمود و می گفت، که روح خدا در جسم او حلول کرد و خود را "روح القدس" می نامید و برای پیروانش کتابی بنام "الحاسه السادسه" [حس ششم] تألیف کرد و در آن به برداشته شدن شریعت و مباح بودن لواط تصریح نمود.
(2)
هم چنین مدعی الوهیت شد و می گفت، که مردگان را زنده می کند و قائل به تناسخ ارواح و حلول آن ها شد.
(3)
شیخ ابوالقاسم حسین بن روح نوبختی، به عنوان نایب منصوص و منصوب امام زمان(ع)، در برابر انحرافات و کفرگویی های این مرتد مردم فریب، احساس مسئولیت سنگینی می نمود و بدین جهت در مقابل وی، عکس العمل نشان داد و پندارهای وی را باطل اعلام کرد و چون نتیجه ای از این نگرفت، کلاً وی را طرد و شیعیان را از پیروی و نزدیکی وی بر حذر داشت.
تا این که توقیعی ازناحیه مقدسه بیرون آمد و با صراحت تمام، وی را مورد لعن و نفرین قرار داد.
در این توقیع مقدس، امام زمان(ع) از شلمغانی، با این عبارت یاد کرد: المخذول الضال المضل، المعروف بالعزا قری لعنه الله …(4)
از آن پس، حسین بن روح نوبختی به تمام بزرگان، مبلغان و دانشمندان شیعه اعلام کرد، که از شلمغانی برائت بجویند و وی را مورد لعن و نفرین قرار دهند.
راضی بالله [بیستمین خلیفه عباسی] که از ناخرسندی علما و فقهای شیعه و اهل سنت نسبت به افکار شرک آلود شلمغانی با خبر بود و از این جهت، تحت فشار آنان قرار داشت، دستور دستگیری و اعدام وی را صادر کرد.
سرانجام، شلمغانی را به همراه ابراهیم بن ابی عون به دار آویزان و دست و پای آن دو را قطع کرده و به سزای کردارشان رسانیدند و سپس جنازه آنان را سوزانیده و خاکسترشان را در رود دجله ریختند.
شیخ طوسی(ره) این واقعه را در روز 29 ذی قعده سال 322 قمری ذکر کرد(6) ولی برخی از مورخان، آن را در اول ذی قعده و برخی دیگر در دوم ذی قعده سال 322 قمری بیان نموده اند.
1- الغیبه [شیخ طوسی]، ص 403؛ بحارالانوار [علامه مجلسی]، ج 51، ص 371
2- الفرق بین الفرق [عبدالقاهر اسفراینی]، ص 264
3- العبر فی خبر من غبر [شمس الدین محمد ذهبی]، ج2، ص 14
4- الغیبه [شیخ طوسی]، ص 373
5- العبر فی خبر من غبر، ج2، ص 15؛ التنبیه و الاشراف [مسعودی]، ص 343
6- رجال نجاشی، ج2، ص 294