عنوان : تاثير فرهنگ وارداتي در جامعه
نوع : سخنراني
تاریخ شمسی : صبح 28 آذر 1361
تاریخ قمری : 3 ربيع الاول 1403
جلد : 17
متن :
بسم الله الرحمن الرحيم
ادعاي پوچ رضاخان در مورد ارتش
من اول تشكر كنم از شما جوانان عزيز كه علاقه من به شما مثل علاقه يك پدر به فرزند و يك برادر به برادر است . تشكر [مي ]كنم كه تشريف آورده ايد و من از نزديك جمال شما را زيارت مي كنم . آقاي رضايي (1) راجع به فعاليتهايي كه شما آقايان كرده ايد،يك گوشه اي را تذكر دادند. و من مي خواهم چون دانشگاهها هم باز شده است وان شاءالله باز مي شود، از فرهنگ شروع كنم تا به شما برسد، ببينيم كه فرهنگ وارداتي به ما چه كرد و ما در مقابلش بايد چه بكنيم .
من از ارتش شروع مي كنم كه فرهنگ وارداتي در ارتش و در همه ارگانهاي دولتي ودر قشر توده ها و جمعيتهاي ما چه كرد. زمان رضاخان زماني بود كه ادعا مي كردند كه ارتش قدرتمندترين زمان خودش را دارد و از همه زمانها به ادعاي آنها قدرتمندتراست . من تاريخي براي شما بگويم كه گمان ندارم هيچ يك از شما در آنوقت بوده باشيدو آن مسائل را از نزديك لمس كرده باشيد: وقتي كه ارتش انگلستان و شوروي - روسيه آنوقت - جنگ داشتند با آلمان و طرفداري هاي او، قبلا به دستور آنها در ايران راهها راساختند و خط آهن كشيدند؛ براي اينكه تجهيزات آنها عبور كند از اينجا و بعد در يكساعتي ، از ارتش روسيه و ارتش انگلستان هجوم كردند به ايران . به مجرد اينكه درسرحد - سرحدهاي دور - اينها وارد شدند، وضع ارتش ايران به هم خورد. درسرحدات ، ادعا اول شده بود كه سه ساعت مقاومت كردند و بعد كه رضاشاه پرسيده بود -از قراري كه نقل كرده اند - چرا اينقدر كم مقاومت كرديد؟ گفته بودند: اينكه گفتند سه ساعت ، يك دروغ بوده ، ما همچو كه آمدند فرار كرديم . و آنوقت معروف شد كه آن يكي كه دو نمي شود اعلاميه ارتش ايران است در اين هجوم ، كه يك اعلاميه داد، دوم نداشت . اين در سرحدات بود.
در تهران ، من آن روز تهران بودم و در يك ميداني كه نزديك به اين خط آهن ،ايستگاه خط آهن بود، آنجا بودم و ديدم كه سربازها در تهران از سربازخانه ها بيرون آمده اند و دارند فرار مي كنند. هيچ در تهران خبري نبود. فقط در سرحدات بود كه خبرش رسيده بوده كه بله ، اينطور شده است . سربازها از سربازخانه ها بيرون آمده بودندو يكيشان را، يكي دو نفرشان را من ديدم كه دنبال يك شتري كه يك باري به بارش بود،مي گرديدند كه چيزي ازش بيفتد، بخورند. تمام ، تقريبا تمام فرماندهان ارتش چمدانهاشان را بستند و فرار كردند؛ از تهران فرار كردند؛ فرار كردند كه بروند بيرون .شايد از ايران بروند بيرون . و ارتش ما كه آنقدر برايش صحبت مي كردند كه قدرتمنداست ، فقط اين كار را مي كرده و همين طور قواي نظامي و انتظامي ديگرش كه مردم راسركوب مي كرد. مازندران را تمامش را، املاكش را گرفت رضاشاه . تمام قدرتش اين بود كه به ما و به مردم و به ملت و بخصوص روحانيت ، فشار مي آورد و زورگويي مي كردو در مقابل آنها - در صورتي كه آنها با ما جنگ نداشتند، مي خواستند بيايند و عبور كننداز اينجا و اينجا را بگيرند - اينقدر مقاومت كردند كه اصل به حسب حرف اول و دروغ اول ، سه ساعت و به حسب حرف دوم - كه شايد آن صادقانه بوده - اينكه اصلا مقاومتي در كار نبوده ؛ آنها آمدند و ما هم رفتيم ؛ فرار كرديم !
اين وضع ارتش بود در آنوقت و وضع ژاندارمري آنوقت . اين را كساني كه حتي ژاندارمري زمان محمدرضا را اطلاع دارند - گفتن ندارد - مي دانند چه خبر بود! و وضعشهرباني آنوقت كه پاسبانها با مردم چه مي كردند! پاسبانها كه بايد پاسباني كنند از اين مردم و از اين كشور، به جاي پاسباني يا زور مي گفتند يا دزدي مي كردند يا رشوه مي گرفتند و فشار مي آوردند به مردم . اين وضع قواي نظامي و انتظامي ما بود كه از اين بدتر بود. حالا كساني كه اطلاعات عميق دارند، از آنها بايد بپرسيد.
اين را مقايسه كنيد با حالا و پاسداران عزيز ما و ارتش ما و ژاندارمري ما و شهرباني ما. چه شد كه آنوقت آنطور بود، در مقابل اجنبي آنطور زبون بودند و اينوقت اينطوراست كه جوانها در مقابل امريكا ايستاده اند و شعار مي دهند و مي گويند كه "مرگ برامريكا"؟!
تلاش مسئولين رژيم سابق براي جلب رضايت اجانب
نكته اينكه اين تحول در ارتش پيدا شد، اين تحول در سپاه پاسداران پيدا شد،جوانهايي كه قبل از اين انقلاب در فكر اين معنا نبودند اصلا كه جنگي كنند و جهات جنگي را داشته باشند و نظامي باشند، در بين مردم خودشان سربلند بايستند و حفظ كنندمردم را، اين چيست ؟ فرق مابين اين دو زمان چي است ؟ اين فرق در فرهنگ است .فرهنگ ما در آن زمان با زبان فرهنگ ما در اين زمان فرق كرده است . شما از دانشگاه شروع كنيد تا ادارات دولتي ، تا ارتش ، تا ژاندارمري آنوقت و تا همه اينها و تا توده هاي مردم ، جوانها؛ ببينيد كه ارتش ما و ساير قشرهاي ملت و دولتي ، مجلس آنوقت و دولت آنوقت و همه اينها در اثر فرهنگ وارداتي چه بودند.
ما هر مطلبي را، [ببينيم ، همين طور است . ] اگر يك شخصي مريض باشد، تا احساس مرض نكند به طبيب رجوع نمي كند. وقتي احساس مرض كرد، آنوقت مي رود پيش طبيب . طبيب هم تا مرض را نشناسد، نمي تواند معالجه بكند. جامعه وقتي كه مريض باشدهمين طور است . تا جامعه احساس نكند كه مريض است ، احساس نكند كه در حال احتضار است ، تا اين را احساس نكند، به فكر طبيب نمي افتد، به فكر معالج نمي افتد.جامعه آنوقت خودش احساس مرض نمي كرد؛ خيال مي كرد كه نه ، ما خودمان سالميم ، جامعه مان سالم است . سايه اعليحضرت به سر ماست ! ارتش ما هم ما را حفظ مي كند وامثال اينها. در اثر اينكه احساس درد نمي كرد و اگر احساس درد هم مي كرد، طبيبي نبودكه اين مرض را علاج كند، بلكه آنهايي كه دست اندركار بودند، آنها طبيب معالج نبودند، آنها جنايتكاراني بودند كه به عوض دارو، سم به مردم مي دادند. [نمي توانست معالجه بكند. ]
اگر دانشگاه ما دانشگاه خودي بود؛ دانشگاه ، دانشگاهي نبود كه دنبال فرهنگ وارداتي باز بشود، آن درآمدهايي كه داشت ، آن نبود كه در آنوقت بود. شما از آن چيزهايي كه از دانشگاههاي آنوقت درآمد - البته من نمي خواهم همه را بگويم ، استثناءدارد، اما استثنايش كم است - آنهايي كه از دانشگاه بيرون آمدند و سيل آنها راه افتاد به طرف انگلستان و فرانسه و اخيرا امريكا، ببينيد كه اينها در دانشگاه چي تهيه كردند؟ وقتي رفتند در خارج چي تهيه كردند و براي ما چي سوغات آوردند؟ افرادي كه آنوقت ازدانشگاه بيرون آمده بودند و تحصيلاتشان را هم در خارج كرده بودند و برگشتند درايران ، همانهايي بودند كه وزراي آنوقت را و بسياري از وكلاي آنوقت را آنها تشكيل مي دادند. اين وزراي آنوقت و آن وكلاي آنوقت چه مي كردند در ايران ؟ براي ايران چه تحفه مي آوردند؟ تمام كوشش آنها اين بود كه رضايت در يك برهه اي ، انگلستان را وبعدش امريكا را فراهم كنند. در راس همه هم ، كه در آن زمان رضاخان بود و در زمان بعد، محمدرضاخان بود؛ آن هم تمام كوشش اش اين بود كه آنها راضي بشوند؛ براي اينكه ، مي ديد كه اگر آنها راضي نباشند، اين از بين مي رود. وقتي خودخواه بود ومي خواست خودش باقي بماند، به اين كار نداشت ملت است ؛ هر چه مي خواهد باشد،من باشم ؛ هر كه باشد، هر كه نباشد.
شما ببينيد كه منافع اين مملكت ، منافع اين كشور، از نفت گرفته تا ساير منفعتهايي كه در اين كشور هست و غني است بحمدالله ، اين چه مي شد. نفت در آنوقت بيشتر ازحالاها صادر مي شد. به ايران چه مي رسيد؟ به دستگاه سلطنتي چه مي رسيد؟ به خارجيهاچه مي رسيد؟ كي منافعش را مي برد؟ آنهايي هم كه مي خواستند منفعت ايران رابرگردانند؛ دستگاههايي برمي گرداندند و چيزهايي ، سلاحها و - عرض مي كنم كه - مهمات از امريكابرمي گرداندند. در ازاي پول نفتي كه ما نفتش را داده بوديم ، براي خودشان پايگاه درست مي كردند. و خدا خواست كه اينها را آنها آوردند براي خودشان پايگاه درست كردند و بحمدالله ، بر ضد خودشان شد. دانشگاه ما در آنوقت ، در دست يك دسته ازاشخاصي [بود] كه در يك وقتي انگليسي و در اخير، امريكايي محض بودند؛ يعني ،چشمشان طرف امريكا بود كه ببينند چه مي گويد تا اينها فرمان ببرند. يك دسته اقليتي هم كه از مردم شريف بودند در مجلس يا در دانشگاه ، اينها در اقليت بودند و نمي توانستندصحبت كنند؛ همراه كسي نداشتند. اينها بايد خون جگر بخورند و در حضور آنها ببينندكه اين جنايات دارد وارد مي شود.
شما دست روي هريك از اين ارگانهاي سابق بگذاريد، [همين طور بود. ] برويدسراغ مجلس ، مجلس چه فضاحتي در اين ايران به بار آورد! مجلسي كه اسمش رامي گذاشتند "مجلس شوراي ملي ايران " با اين ملت ايران چه كرد اين مجلس ؟! شماهاديگر اين آخرها يادتان است كه اين قضيه آخري كه گذراندند براي اينكه ، كساني كه امريكايي هستند، از امريكا آمده اند، ارتشي هستند، بستگان امريكا هستند، مامون هستندو نبايد در اينجا محاكمه شان كرد. اين را مجلس درست كرد. البته يك بازي هم درآوردند كه دوتايشان هم مخالفت كرد، دوتايشان چه و مطلب معلوم بود كه از اول بايداين بشود و اين هم شد. مجلس ما آن بود كه ما را اسير امريكا كرد و شاه موشان مجلس ماهم ! (2) كشور ما هم آن بود كه كشور ما را آنطور اسير كرد.
و خود ارتش هم ، چون فرهنگ ، فرهنگ خارجي بود و تربيت و ارتزاق از فرهنگ خارجي مي شد، آنها بودند كه جز اينكه جيب هاي خودشان را پر بكنند، كاري نمي كردند، طوري نبود كه ما يك ارتش - فرض كنيد كه - چهارصد هزار نفري كه داشتيم ، يك ارتشي باشد كه بتواند يك مقاومتي بكند. تربيت ، يك تربيتي بود كه نبايدمقاومتكرد. رفاه در بين آنها به طوري بود كه ديگر جاي اين نمي ماند كه بخواهند براي كس ديگري يا براي حفظ كشورشان چه بكنند. در آنوقت هم دفاع از ملت ، از ملت ايران بود،دفاع از كشور ايران بود، حالا هم هست . آنوقت دفاعشان آن بود كه عرض كردم كه اصلامقاومت نشد و اساسا خراب بود و معلوم شد كه ارتش ميان تهي است و امروز هم شماحال ارتش را، حال پاسدارها را، حال بسيج را، حال اينها را مي بينيد كه دو سال و بيشتر ازدو سال است كه مقاومت كرده اند و ايستاده اند اين جوانها.
و اين مليت نيست كه اينها را اينجور كرده . اگر مليت بود، آنها هم داشتند اين را. اين آقاياني كه خيال مي كنند كه از مليت است اين امور، اينها نمي فهمند. اگر مي فهميدندخودشان را به اين روز نمي انداختند. اين ايمان است كه اينها را اينطور كرده . آن پاسدار وآن ارتشي كه در سنگر خودش نماز شب بخواند، اين ارتشي مثل شير مقاومت مي كند؛براي اينكه براي خداست . آن ارتشي كه مشروب بخورد آنجا و قماربازي كند آنجا،براي كي [كار] كند؟ آن تا ببيند پاسدار آمد، سي هزار نفرشان اسير مي شوند، مي آيندخودشان را به بند هم مي اندازند. شما خيال مي كنيد كه ما در مقابل همين عراق ، كه همه كشورها دارند از آن حمايت مي كنند، پول سرشار را اين شيوخ بدبخت به اين جاني مي دهند و اسلحه هاي بسيار هم كه از همه جا برايشان مي آيد، شما خيال مي كنيد كه اگريك روزي در آن زمان اتفاق مي افتاد، آن با آن وضعي كه داشت و كشور ما با اين وضعي كه داشت كه ملت هيچ كار نداشت به اين مسائل ، فقط بود ارتشش ؛ ارتش آنطوري ، يك ساعت اينها مي توانستند مقاومت كنند؟ خدا خواست كه آنوقت به اين فكر نيفتادند؛يعني ، آن هم از باب اين بود كه شاه تسليم امريكا بود. ديگر داعي نداشتند كه نوكرخودشان را چي بكنند. امروز كه دو سال بيشتر است شما مقاومت كرده ايد و دنبال شمااين مردم ، زن و مردشان در دنبال شما هستند و دارند كوشش مي كنند براي پيشبرد شما،اين فرهنگ اسلام است كه اين را آورده است ، نه فرهنگ ملي است و نه فرهنگ شاهنشاهي . اينها بود قبلا و اين مسائل نبود. اين اسلام است كه جوان را، جوانها را از كناردريا و از آن بازي كه برايشان درست كرده بودند، از آن چاههايي كه برايشان كنده بودند، نجات داد و به سعادت رساند و مقابل همه قدرتهاي دنيا ايستاد و خم به ابرو نياورد. اين فرهنگ اين كار را كرد.
نابودي اسلام ، هدف مشترك دشمنان در رژيم سابق
از دانشگاه اسلامي ، ان شاءالله ، بعد از چند سال خواهيد ديد كه نتيجه چه خواهد شد.دولتها از دانشگاه تشكيل مي شود، مجلسها از دانشگاه تشكيل مي شود. دانشگاه درارتش دخالت دارد؛ دست دارد. فرهنگ در ارتش تاثير دارد، فرهنگ در كوچه و بازار ومردم تاثير دارد. آن روز روزنامه ها را مي ديدي ، روزنامه هايي بود كه همه برخلاف مصالح خود كشور ما [بود] و چون اسلام را مي ديدند كه اگر باشد، نمي شود كه اين اسلام را جلويش را گرفت ، برخلاف اسلام بودند. در زمان رضاخان ، خوب شد كه شما آنوقت نبوديد، خون دلي خوردند اشخاصي كه در آنجا بودند، در آنوقت بودند. آقا! درروزنامه يا در مجله اي كه آنوقت منتشر شد، به صراحت به رسول اكرم جسارت كرد،يك نفر جواب نداد. به صراحت ، شعراي آنوقت ، نويسنده هاي آنوقت ، روشنفكران آنوقت همه اينها دست به هم داده بودند كه اسلام را بكوبند. البته استثناء داشت ، اما آنهادر اقليت بودند، نمي توانستند چيزي بگويند. مجلات آن روز، خدا مي داند كه آن مجلات با اين جوانها چه كرده است ! سينماهاي آن روز، تئاترهاي آن روز، هنرهاي آن روز، اينها هم دست به هم داده بودند كه اسلام را از اينجا بيرون كنند و امريكا را واردكنند. اين خدا به ما تفضل كرد، ترحم كرد و اين تحول حاصل شد و تا اين مطلب هست ،اين تحول هست و باقي هست ، شما از هيچ چيز نترسيد. كسي كه از خدا مي ترسد، از كس ديگر نبايد بترسد. بين شما و آنها، همين بود كه شما براي خدا، في سبيل الله داريد جهادمي كنيد، آنوقت ، اصلا صحبت از خدايي در كار نبود؛ "اعليحضرت فرمودند، چه فرمان يزدان چه فرمان شاه " اين منطق اين بود.
اينكه روحانيون فرياد مي زنند به اينكه اسلام را بايد تقويت كرد در يك كشوري ،بايد ايمان مردم را تقويت كرد، اينها براي همين است كه ديدند كه كجاهايي كه ايمان هست ، جاهايي كه ايمان هست ، چي هست و جاهايي كه ايمان نيست ، چي هست . حالاشما خودتان لمس كرديد اين را. همين جوانهايي كه الان هستند، نظير آنها در سابق هم بودند. سابق اينطور نبود كه ما جوان نداشته باشيم . به همين مقدار يك خرده كمتر البته - چون جمعيت زياد شده - جوان آنوقت بود و همين مقدار اشخاص بودند، مردم بودند،جمعيت همين طور بود، اما چي بود؟ خيابانش را وقتي مي گشتيم ، همه فساد. اين فرهنگ اجنبي است . در خيابانها، كسي وارد مي شد، مي ديد سرتا ته خيابانها يا مشروب فروشي است يا بساط زدن و چه كردن است يا زنهاي لخت در بين مردم راه افتادن است . بازارش را مي ديدي ، همين بود، همين بود؛ همين مسائل بود. توي مدارسش مي رفتي ، توي مدارس دانشگاهي همين مسائل بود. در ديوارهاي دانشگاه ، بدگويي بود به اسلام و به قرآن كريم . حتي بعد از انقلاب ، آنوقتي كه دانشگاه در قبضه منافقين و امثال منافقين بود،در ديوار دانشگاه به اسلام جسارت مي كردند. وقتي كه ما دستمان را دراز كرديم كه هرچه امريكا مي دهد بخوريم و هر چه هم خط مي دهد عمل بكنيم و خودمان گوش وچشممان را ببنديم نبينيم ، وقتي اينطور مي شود، آن حال مي شود كه ديديم و ديديد.
تفاوت مردم ما با مردم صدر اسلام
و اين خداست كه ما را از اين لجنزار و از اين چاه هلاكت بيرون آورد و به مقام انسانيت شماها را رساند؛ مقامي كه براي خدا، براي پيشبرد اهداف اسلام شما جنگ مي كنيد. نظير مجاهدين اين زمان ، نظير اين جوانهاي اين زمان ، از اول تاريخ تا حالا نبوده است . اگر آنها بوده اند، اما كم بودند. زمان رسول الله - صلي الله عليه و آله و سلم - تامي آمد به زمان ائمه ما - عليهم السلام - آن زمان رشد اسلام بود. پيغمبر چقدر خون دل ازاين مردم همان بلاد خودشان مي خورد! اميرالمومنين چقدر شكايت كرده است ! قرآن چقدر شكايت كرده است ؛ شكايت از همان مسلمانها! اميرالمومنين از همان مسلمانها واز همين كساني كه در اطرافش بودند شكايت مي كردند، منبر مي رفت آرزوي مرگ مي كرد! اميرالمومنين وقتي هم كه شمشير را خورد از آن منافق ، فزت و رب الكعبه (3) فرمود؛ براي اينكه راحت شد از اين گرفتاري كه به دست مردم دارد. مي خواستند يك ارتشي را، يك لشكري را به آنطوري كه سابق بود، براي دفاع از اسلام راه بيندازند، چقدر خون دل مي خوردند، چقدر زحمت مي كشيدند، نمي آمدند!
امروز داوطلب شما داريد، مي رويد؛ داوطلب طرف شهادت مي رويد؛ طرف مرگ مي رويد. امروز شما بسيج و پاسداران و كميته ها و ارتش و قواي نظامي و انتظامي وعشاير، و آنها يك جور ديگري بودند؛ حالا يك جور ديگري شده اند. همه شما اميداسلام هستيد. اسلام به وجود شما افتخار مي كند. بگذار هر چه مي خواهند در خارج بگويند. در خارج بگويند كه مردم ديگر برگشته اند ديگر مردم رها كرده اند. انتخابات مي شود، اولش مي گويند كه - همين انتخاب اخير - اولش در خارج مي گفتند كه مردم شركت نمي كنند، مردم شركت نكردند. مي ترساندند كه اگر شركت كنيد، چه مي شود!بعد كه ديدند شركت مي كنند، حالا مي گويند: دروغ است . هر چه مي شنوند از اين چيزها، يكيشان به ديگري مي گويد: دروغ است . اينها مي خواهند ما را از تحليلمان اغفال كنند. اينطور بود مي گوييم : بابا، مردم آنجا در صحنه هستند؟ مي گويند: نخير، هيچ درصحنه نيستند! دانشگاهها باز مي شود، مي گويند: مردم نخير، نمي روند! انتخابات شد،نخير انتخابات نبود، اين انتصابات بود! دولت مردم را با زور برد! بابا، مردم در دانشگاه اجتماع مي كنند براي نماز! نخير، به اينها پول مي دهند! همه را مي گويند دروغ است ؛براي اينكه ، نبادا . . . مي گويند اين دروغ است كه مي خواهند ما شك در تحليلمان بكنيم .وضع اينجور شده براي آنها.
اگر اينها يك آدمهايي بودند، [اين طور نمي كردند. ] واقعا انسان تاسف مي خورد به بعضي اشخاص كه مي توانستند آدم باشند، مي توانستند مفيد باشند، مي توانستند براي خودشان مفيد باشند، مي توانستند براي كشور مفيد باشند، همچو جهالت كردند، نفهمي كردند با همه ، اصلا نشناخته بودند اسلام چه هست . قدرت اسلام را نمي دانستند چيست ،هي دم از مليت زدند و هي دم از چي زدند. اسلام اينها را اينطور از خود بي خود كرده وعاشق كرده است . اينها نشناختند؛ ملت را نشناختند؛ ايمان ملت را نشناختند. به خيالخودشان ، مي خواستند خدمت براي ديگران بكنند كه خودشان به نوايي برسند،خودشان هم به هيچ چي نرسيدند. آنها گمان مي كردند كه بالاخره امريكا مي آيد، پس مايك جاي پايي براي خودمان بگذاريم ، بعضيشان هم شايد مبعوث بودند از طرف آنها،لكن امريكايي در كار نيست ! تا اينها زنده اند، امريكا تو كار نيست ! حالا اگر يك وقت درتاريخ - خداي نخواسته - يك چيزي بشود، ايران باز فراموش كند اين صحنه هاي انساني را، آن مسئله ديگر است . اما ان شاءالله ، اين مسائل هست و به قوت خودش هست . و اينهاباختند، بدبخت كردند خودشان را و يك دسته هاي ديگر هم هستند، دارند [آنها را]بدبخت مي كنند. نكنند اينها ديگر! اين جوانها رها كنند اين مسائل را! مي بينند كه ديگرنمي شود، مي دانند كه ديگر اين منحرفين نمي توانند بيايند اينجا برسند به يك حكومتي ؟! حكومت به كي بكنند؟ به اينها؟ در صورتي كه مي دانند خوب ، بيايند درست مثل آدم مشغول كار بشوند و توبه كنند، برگردند به كارهاي خودشان .
سازندگي فرهنگ صحيح
در هر صورت ، آن چيزي كه ملتها را مي سازد فرهنگ صحيح است . آن چيزي كه دانشگاه را بارور مي كند كه براي ملت مفيد است ، براي كشور مفيد است ، آن عبارت ازآن محتواي دانشگاه است ، نه درس است . صنعت ماعداي ايمان فساد مي آورد، علم ماعداي ايمان فساد مي آورد؛ اذا فسد العالم فسد العالم . (4) هر چه علم بيشتر شد، فسادش هم بيشتر است . اهل جهنم از تعفن عالم به ايذا دارند، اذيت مي كشند. عالمي كه ايمان داردآن است كه خدا تعريفش مي كند، پيغمبر تعريفش مي كند، اسلام تعريفش مي كند. اگرايمان پهلوي تخصص نباشد، تخصص مضر است . تخصص در يك كشوري باشد كه ايمان تويش نباشد، تخصص كشور را به هلاكت مي رساند، به بستگي مي رساند. اين همه متخصص ما داشتيم در هر رشته اي ، در زمان سابق ، براي اين ملت چه كردند اين متخصصين ما؟ جز هي ملت را به عقب راندند، هي وابسته كردند، همه چيز وابسته شد؛ هر چه اسم مي بردند، مي گويند بايد برويم به سراغ اروپا. لولهنگ (5) سازي را خوب بلدبودند، آنها ما را مي بردند براي اينكه تعليم كنند، تعليم نمي كردند. جوانهاي ما رامي بردند يك دسته را فاسد مي كردند، يك چيزهاي ناقصي [تعليم مي كردند. ] ميان راه اينها را رها مي كردند بيايند. ما را هي بازي دادند، كشور ما را هي بازي دادند، ملت ما راهي بازي دادند كه ما مي خواهيم شما را برسانيم به تمدن بزرگ ! وقتي رفتند ديديم كه تمدن بزرگ كه نبود هيچ ، ما را منحط كردند تا حدي كه همه چيزمان وابسته به غير بود. وهمه دارايي ما را بردند اينها. اينها كه رفتند، تمام بانكهاي اينجا را غارت كردند، رفتنداينقدر بدهكار هستند اين فراريها به اين بانكها. سالهاي طولاني بايد زحمت بكشند تا[بدهي ] بانكها را حالا خود ايران بدهد؛ براي اينكه فرهنگ ، فرهنگ ايماني نبود، ايمان توي جامعه نبود، ايمان تو بازار نبود، ايمان توي - عرض مي كنم - خيابان نبود، ايمان توي دانشگاه نبود. هرجا را - منتها - موثرتر مي دانستند، آنجا را بيشتر فشار مي آوردند.روحانيون هم كه الا خيلي خيلي نادر، از آن مسائل اولي كه صدر اسلام داشته ، نگذاشته بودند؛ همان سرجاي خودشان بودند. اينها را ديگر نمي توانستند منحرف كنند، از بين مي بردند، اسير مي كردند، تبعيد مي كردند، حبس مي كردند، مي كشتند. عده اي ازروحانيون بزرگ را كشتند در زمان رضاخان . از شهرهاي خودشان بيرونشان كردند،بردند يك جاي دور دستي آنجا نگهشان داشتند. علماي آذربايجان را از آنجا برداشتند،بردند يك جاي ديگر. علماي مشهد را همه را اسير كردند، آوردند تهران . يكي ازبزرگترين علماي آنجا را در همين تهران - من خودم اين را ديدم - كه توي يك خياباني كه اجازه داشت تا اينجا بيايد از خانه اش بيرون ، با شبكلاه نشسته بود و مردم مي آمدند،مي رفتند، خيليها نمي شناختند، بعضيها هم مي شناختند، جرات نمي كردند سلام بكنند به او. و همين را كه از علماي درجه يك مشهد بود؛ مرحوم "آقازاده بزرگ "(6) كه از علمايدرجه يك بزرگ بود، با پاسبان توي خيابان مي بردندش براي محاكمه . آخرش هم كشتند او [را].
تحول ملت ، با عنايات خداوند
اين ملت همان ملت بود، اما چرا حرف نزد؟ براي اينكه فرهنگ خارجي نگذاشته بود. اين چشمش را اين جوان وقتي باز مي كرد، به مجله نگاه مي كرد، مي ديد كه همه اش يك مسائل جنسي [است ، ] به روزنامه نگاه مي كرد، يا فحش به آخوند بود يا فحش - عرض مي كنم كه - به ملا بود يا به اسلام يا به اين چيزها. بچه را از كوچكي بزرگش كردند به ضد اسلام ، به ضد وطن ، به ضد ايمان . و اگر خداي تبارك و تعالي به اين ملت مظلوم ترحم نفرموده بود، آن خواب هايي كه اينها ديده بودند، بيشتر از اين مسائل بود.شما يكي دو سه تا مسئله اش كه در اين آخر واقع شد، ازدواج پسر يك سرهنگي به پسرسرهنگ ديگر، ازدواج پسر به پسر! اين يكي از مسائلي بود كه راهش باز شد. بعدها هم اگر مهلت داده بودند، مسئله رايج مي شد؛ چنان كه در بعضي جاهاي ديگر هست .فحشاي علني در خيابان ، در شيراز! (7) اينها خيلي خواب ديده بودند براي ما. ديگر قضيه دريايش را كه همه آنهايي كه رفته اند، ديده اند - و عرض مي كنم - يا شنيده ايد و قضيه كاباره ها و قضيه ميخانه ها و قضيه قماربازي ها و اين قضايايي كه سر تا ته ايران پر از اين مسائل بود. اصلا صحبت از اسلام توي كار نبود.
خداوند رحم كرد، همه شما را متحول كرد. تمام جوانهاي ما را از آن منجلاب نجات داد و وارد كرد در يك محيط اسلامي - انساني كه در مقابل شرق و غرب ايستاده است وابدا خم به ابرو نمي آورد كه اينها داراي - نمي دانم - چه چيزهاي پيشرفته [اي ] هستند.شما اين را بدانيد كه آنها هميشه اينطور بوده كه استعمارگر كوشش اش اين بوده است كهاز خود مردم به جان خود مردم بريزد، هميشه بنابراين بوده كه يك كودتايي در خودكشور ايجاد كند. يك اختلافي در خود كشور ايجاد كند، اينها در اين صدد هستندهميشه . دست از ما برنمي دارند؛ بيدار باشد ملت ما! بيدار باشد ارتش ما! بيدار باشدپاسدارهاي ما! كميته ها، بسيج - نمي دانم - عشاير، همه اينها بيدار باشند! بفهمند كه اگريك وقت بنا شد كه يك زمزمه خلاف بيدار شد، بدانيد كه نمونه اين است كه يك مسئله درست كنند. دانشگاه كه باز شده است ، بدانند اين جوانها كه دستها ممكن است در كارباشد كه باز مسائل را طور ديگري كنند و شماها را منحرف كنند . همان دفعه اولي كه شمااز يك استاد يا از يك دانشجو يك چيز انحرافي ديديد، همان دفعه اول گزارش بدهيدتا جلويش گرفته بشود.
و من اميدوارم كه خداي تبارك و تعالي به شما عزيزان ، كه عزيز اسلام هستيد، عزيزپيغمبر اسلام هستيد، عزيز حضرت ولي امر هستيد، به شما توفيق عنايت كند كه در راه اسلام ، در راه ميهن خودتان جديت كنيد. و ان شاءالله ، آن بسيج عمومي كه براي يادگرفتن باشد، هم تعليمات ديني و ياد گرفتن قرآن و كتاب و هم تعليمات نظامي و اينها، يك كشور نظامي بشود؛ نظامي - الهي . يك همچو كشوري كه اينطور شد، ديگر كسي به آن طمع نمي كند؛ براي اينكه مي داند ضررش بيشتر از نفعش است .
توجه كنيد شما به افغانستان ، در صورتي كه كمونيستهايش ، دولتش - نمي دانم -مخالف بودند با مردم . همين عده مردمي كه مال ملت بودند و مال اسلام بودند، همه طريقه اسلامي داشتند؛ همينها تاكنون بعد از بيشتر از يك سال مقاومت كردند و شوروي را پشيمان كردند از اين كاري كه كرده است . و يكي از كساني كه از ارتشيهاي شوروي بودو فرار كرده بود، مي گفت : تاكنون سي هزار جمعيت ارتشي شوروي در افغانستان كشته شده است . اينها مي بينند نمي شود در يك كشوري كه ملتش يك چيزي را مي خواهند،نمي شود خلافش كرد. حالا آنجا دولتشان هم موافق با آنها بود و حزب - نمي دانم - زهرمارشان هم موافق با آنها بود. اينجا كه ما نه يك حزب مخالفي داريم و نه يك دولت مخالفي داريم و [نه ] يك مجلس مخالفي ؛ هيچي . در اينجا بيايند چه بكنند؟ هر كوچهبروند، هر كوچه ، اينها بايد بروند از ماوراي ابرها عبور كنند. بالاخره كشورگيري ومنفعت از كشور با آسمان نمي شود؛ زمين مي خواهد، زمين هم نمي توانند بيايند.
ان شاءالله ، خداوند به شما توفيق بدهد كه ايمانتان قوي بشود. ايمان همه ما، ايمان همه ما ان شاءالله ، قوي باشد؛ توجه به خدايمان ، به خداي تبارك و تعالي هر روز زيادتر بشود؛و وحدت كلمه و اجتماع ما كه در راس امور است ، در باب حفظ كشور بيشتر بشود،ان شاءالله .
والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته
پانویس :
1- آقاي محسن رضايي . 2- اشاره اي طنزآميز به داستان "موش و گربه " عبيد زاكاني ، و ادعاهاي توخالي مسئولين قوا در رژيم شاه . 3- "به خداي كعبه سوگند كه رستگار شدم . "4- كتاب خصال ، باب الاثنين ، ص 37: "اگر عالم فاسد گردد جهان فاسد مي شود. "5- نوعي آفتابه .
6- آقاي ميرزا محمد كفايي خراساني ، فرزند آخوند خراساني كه از علماي بزرگ خراسان بود. وي در زمان رضاخان به شهر ري تبعيد شد و سرانجام به طور مشكوك در همان جا در گذشتند. 7- اشاره به نمايش مستهجن و خلاف عفت عمومي در خيابانهاي شيراز. اين نمايش توسط يك گروه از هنرپيشگان خارجي هنگام برگزاري - به اصطلاح - جشن هنر در شيراز اجرا شد. فرح پهلوي - همسر شاه - كه جشن هنر به تشويق ودستور او انجام مي شد، در برابر اعتراضات مطبوعات و مردم ، به توجيهات غيرمنطقي و ابلهانه اي متوسل شد كه همين توجيه نيز در زمان خود، جنجال برانگيز شد.
بزرگتر کوچکتر