عنوان : توسل شاه به فريب و سرنيزه براي بقاي خويش
نوع : سخنراني
تاریخ شمسی : 15 آبان 1357
تاریخ قمری : 5 ذي الحجه 1398
جلد : 4
متن :
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
فريب و سرنيزه ، دو مستمسك شاه
باز شاه به دو وسيله براي نجات خودش متوسل شد. يكي به وسيله فريب ، يكي به وسيله سرنيزه . وسيله فريب اين بود كه در نطقي (1) كه كرد التزام داد، تعهد داد به ملت كه اين اشتباهاتي كه كرده است ديگر همچو اشتباهي نمي شود، و از اين به بعد ديگر به قانون اساسي به همه معنا عمل مي شود و جبران آن اشتباهاتي كه كرده بود مي كند. و از عموم ملت خواستار شد كه دست از اين مخالفت بردارند، و از آيات عظام و علماي اعلام خواستار شد كه مردم را هدايت كنند كه آنها آرام باشند، و از ساير اقشار ملت - از قبيل كارگرها و محصلين و جوانها و همه اينها - خواستار اين شد كه از اين مخالفتها دست بردارند و به ايران فكر كنند!
در حرفهاي ايشان خيلي مسائل هست . يكي اينكه بررسي بشود كه آيا اين كارهايي كه تا حالا انجام داده ، اشتباهات بوده يا تعمدات بوده ! اين مخالفتهايي كه از قانون كرده ،از اسلام كرده ، اين خيانتهايي كه به ملت كرده ، اين جنايتهايي كه كرده است ، آيا آنطوركه ادعا مي كند اين اشتباهي اين كار را كرده است ؟ مثلا اين نفتي كه به امريكا داده ، خيال كرده است كه اينها يك طايفه اي از يك محله اي از ايران است ، يك شهري از شهرهاي ايران است ، و نفت را دارد به ايراني ها مي دهد؟! اين اسلحه هايي كه به درد ما نمي خوردو به جاي نفت پايگاه براي امريكا درست كرده است خيال كرده است كه اين اسلحه هاارز است ؟! پول است ؟! اشتباه كرده اين ؟! به خيال اينكه دارد پول مي گيرد، ليره مي گيرد،اين چيزها را گرفته است ؟! اين جنايتهايي كه در ايران تا حالا كرده است ، حبسهايي كه كرده ، زجرهايي كه كرده ، شكنجه هايي كه داده ، قتلهاي عامي كه كرده ، اينها اشتباهي بوده ؟! مثلا به مدرسه فيضيه كه ايشان كماندوها را فرستادند و ريختند در مدرسه فيضيه وقرآنها را آتش زدند، عمامه ها را آتش زدند، جوانها را دست و پا شكستند، حجره ها راخراب كردند و شكستند، خيال مي كرده است كه اين يك جايي از روسيه است و حمله به روسيه است و اشتباهي ، اشتباه از كار درآمده ؟! عقيده ايشان اين بوده است كه مدرسه فيضيه يك جايي است كه از محلهاي اجانب است ؟! يا اين اشخاصي كه ايشان حبس كرده ، اشتباه كرده و اين اعتقادش اين بوده است كه در باغستان اينها را برده است ؟! وحالا معلوم شده نه ، اين حبس بوده نه باغ ؟! اين اشخاصي را كه از علما در حبس رفتند ياكشته شدند، يا پاي آنها را در روغن داغ گذاشتند يا - آنطور كه مي گويند - اره كردند پاي بعضيها را، و همين طور از رجال سياسي ، اشتباهات بوده ؟! اينها تخيلات بوده است ؟!حالا از اين اشتباهات ديگر ايشان نمي كنند! ديگر از اين اشتباهات ، حالا تعهد دارندمي دهند؟! مگر همين ايشان نبودند كه اول سلطنتشان قسم خوردند، تعهد دادند. خوب ،كسي كه بخواهد سلطنت پيدا بكند اين تعهدات را بايد بدهد. ايشان تعهد داده و همين التزاماتي كه حالا دارد مي گويد، آن وقت هم داده است ، و بعد از آن تعهدات و التزامات اين كارها را كرده . حالا يك تعهد ديگري كه مي دهد، يعني حالا فرق كرده است اين تعهد با آن تعهد؟! يا اين حالا يكجور تعهدي است كه ديگر قابل برگشت نيست ؟! اين تعهد آن وقت برگشت داشته ، اما حالا اين تعهد ديگر قابل برگشت نيست ؟! حالا اين اشتباهاتي كه كرده است چطور جبران شده است ؟ مي شود؟ ده سال عمر يك انسان را، نه يك انسان ، آنقدر انسان را، ده سال در حبس ، در يك محفظه با آن وضع ، با آن شكنجه ها، با آن اذيتها، با آن اهانتها، ده سال ، پانزده سال - يك قدر كمتر يك قدر بيشتر -عمر اينها را تلف كرده ، اينها جبرانش چيست ؟ همين تعهد آقا جبران كرد اينها را كه "منتعهد كرده ام "؟! يك كسي كه اينقدر جنايت كرده ، حالا به مجرد اينكه آمد تعهد كردحالا مي خواهد تمام بشود قضيه ؟!
توبه شاه ، توبه گرگ است
حالا ما فرض مي كنيم كه خير، تعهد ايشان صادقانه است - فرض است و الا معلوم است ، "مطلب معلوم است " - "رضاشاه به مرحوم "فيروزآبادي " وقتي آمده بود به نجف ،مرحوم فيروزآبادي در حرم از او ملاقات كرده بود، رضاشاه گفته بود من مقلد شما هستم آقا؛ مرحوم فيروزآبادي گفته بود مطلب معلوم است " [خنده حضار]؛ حالا تعهدات ايشان من را ياد كتاب موش و گربه (2) انداخت امروز! كتاب ارزنده اي است كتاب موش وگربه . كتاب آموزنده اي است . اين همان وضع حال سلاطين و قلدرها را در وقت قدرت ودر وقت كمي قدرت ، وضع حيله بازي آنها را مجسم كرده است به اسم كتاب موش وگربه ؛ كه سجاده را يكوقت انداخته و نماز خوانده و توبه كرده و پيش خدا استغفار كرده كه من ديگر كاري نمي كنم ، تا اين موشهاي بيچاره بازي خوردند و برايش چيز بردند وامثال ذلك ؛ و بعد هم افتاد پنج تا از آنها را يكدفعه گرفت . آن وقت يكي يكي مي گرفت حالا پنج تا پنج تا(3)! خوب ، ما مي دانيم كه شما توبه تان همان توبه گرگ است ، همان توبه گربه است ! اين را ملت ديگر مي داند؛ لازم نيست كه اينقدر شما زحمت بكشيد و هي حرف بزنيد! اين آيات عظام و علماي اعلام كه حالا ايشان مي گويند كه هدايت كنيدمردم را، چه بكنيد، اينها آنها بودند كه تا ديروز هر وقتي كه اين صحبت مي كرد، "ارتجاع سياه " اسم اينها بود. در لغت شاه اينها "مرتجعين " بودند، آن هم مرتجعين "سياه ".
در يكي از نطقهايشان - آن وقت كه ما قم بوديم - در يكي از نطقهايشان ايشان در يك جايي ، يكي از شهرهاي ايران گفت كه از اينها، از اين مرتجعين ، مثل حيوان نجس احترازكنيد! آن حيوان نجس كه آن وقت گفت ، حالا آيات عظام شده و علماي اعلام ! اگرمهلتش بدهند اين آيات عظام و علماي اعلام كه نفس بكشد، نفس دوم باز حيوان نجسند!
اين اشتباهات ، كه همه اش تعمدات بوده است و همه اش كارهاي عمدي بوده است وخيانتها همه عمدي بوده است و ايشان مي گويد "اشتباهات " شده است ، اينها اگرچنانچه اين ملت به اين مهلت بدهند، تمام اين اشتباهات دوباره از سر گرفته مي شود. الان اين يك حيله اي است كه ايشان مرتكب شده اند. از آن طرف با نطقش كه من متعهدم ديگر از اين كارها نكنم ، بياييد به حال ايران فكر بكنيد، بياييد همه تان به فكر ايران باشيد،ما به ايشان مي گوييم كه ما چون فكر ايرانيم اين حرفها را داريم مي زنيم . اين ملت چون مي بينند ايران را شما از دست اينها داريد خارج مي كنيد، همه قلدرها را بر ما مسلطكرديد، همه مخازن ما را برديد، از اين جهت است كه اين ملت اين قيام را كرده و اين نهضت را كرده . ما هم براي اين است كه به فكر ايران هستيم و داريم فكر ايران رامي كنيم ، با شما كه مبداء "اشتباهات " - به قول خودتان - و تعمدات - به قول ما - هستيد مبارزه و معارضه مي كنيم . فكر اسلام ، فكر يك كشور مسلمان ، فكر مستضعفين ما را وادار كرده كه با شما اينطور معارضه و مخالفت بكنيم . "پس بياييد فكر ايران بكنيد"! ما فكر ايران مي خواهيم بكنيم ؛ فكر ايران هستيم نه اينكه ما چون با شما معارضه كرديم پس ، از فكرايران رفته ايم !
ادعاي شاه در حفظ ثبات كشور! - مثلا - چند ماه ديگر يا بعد از فلان قدر، به فرمايش ايشان ايران ديگر رفتني است ! براي اينكه آنكه ايران را نگه داشته ايشانند و وقتي ايشان نباشد ديگر تن ما نباد! (4) [خنده حضار] بايد عوض ايران نباشد، ايشان نباشد!
.. . اين يك راه است كه ايشان تشبث كرده ؛ همان راه خدعه است كه ديروز وزيرايشان (5) آمد و وزير ايشان هم - كه ايشان گفته است يا بالاتر اربابها ديكته مي كنند اين حرفها را - آن روز هم خودشان آمدند و اشتباه كرديم و چه كرديم ، و بياييد همه مان با هم چه بكنيم ؛ جوانها بيايند با هم مصالحه بكنيم ! به اين حرف مردم گوش نداد[ند]؛ همين امروز در جاهاي مختلف ايران ، در تهران و جاهاي ديگر، همان حرفهايي بود كه بود.
پناه به سرنيزه و چماق !
تشبث دومشان هم اين بود كه پناه به سرنيزه بردند. الان دو پناهگاه ايشان دارند: يكي چماق است ، چماق اشرار با آنهايي كه اجير كردند، پول مي دهند يك اشراري را اجيرمي كنند و با چماق به جان مردم مي اندازند؛ يكي هم سرنيزه اين اشخاصي كه در خيابانهادارند چه مي كنند. خوب ، اين سرنيزه تازگي ندارد! اين حالا مدتي است كه با سرنيزه مازندگي مي كنيم ! ملت ايران مدتي است [مي داند] كه ايشان ديگر پناهگاهي ندارد جزسرنيزه و چماق . آقايي كه تا ديروز - حالا هم اگر يك خرده رهايش كنند باز مي گويد اين حرف را، حالا عجب است كه امروز نگفته كه ملت شاهدوست ؟! [خنده حضار]. . .اصفهان داشت فرياد مردم بلند مي شد و داد و قال مي كردند كه "مرگ بر سلطنت پهلوي "،ايشان در نطقش مي گفت مردم اصفهان شاهدوست ! يا آن كسي كه پهلويش بوده - ياآنكه از عمالش : مردم ايران اصلش به تخت و تاج علاقه دارند! علاقه ذاتي اين مردم به اين تخت و تاج دارند! اين منطق ايشان است كه مردم رژيم سلطنتي را مي خواهند! چه بكنند بيچاره ها! الان اين همه فريادها براي اين است كه احتمال مي دهند- خداي نخواسته مثلا - يك رژيم سلطنتي به هم بخورد! از اين جهت به خيابانهامي ريزند و فرياد مي زنند!
اين هم يك تشبث ايشان كردند كه به سرنيزه پناه بردند و به چماق پناه بردند. اين هم يك چيزي است كه تا حالا مدتي است كه اين مسئله هست و فايده نكرده ؛ يعني آن حكومت نظامي كه از قوانينش مثلا اين است كه - يا اعلام كردند به اينكه - بيش از دو نفرنبايد اجتماع كنند، اگر اجتماع بكنند چه خواهد شد، در همان پشت سر اعلاميه و پشت سر اين حرفها، هفتادهزار نفر، صدهزار نفر، سيصد هزار نفر مردم حركت مي كردند و ازاين طرف و آن طرف مي رفتند و حرفهايشان را مي زدند! اين حكومت نظامي نتوانست در مردم تاثير بكند. يك مردمي كه از جان خودشان گذشتند، ديگر اين را نمي شود باحكومت نظامي اينها را جلوگيري كرد. يك مردمي كه جوانشان را مي دهند و بعد هم افتخار مي كنند، يك زني كه اولادش را - جوانش را - فدا مي كند و بعد هم مي گويد كه من مفتخرم به اينكه يك همچو خدمتي به اسلام كردم ، اين نمي شود ديگر با سرنيزه . مگرسرنيزه غير از اين است كه مي كشد آدم را، آن هم مي گويد من مي خواهم بكشند مرا! اين را نمي شود با سرنيزه . اين راه حلهاي احمقانه است كه يكوقت حكومت نمي دانم "آشتي "مي آورند و آن بساط را درست مي كنند، حالا هم حكومت نظامي آوردند. حكومت نظامي ! مگر شما تا حالا حكومتتان نظامي نبوده ؟! بله ؟ حاكمش نظامي نبوده است ؟ يعني يك نفر وكيل بوده حالا حاكم شده اما حكومت ، آنكه طرز حكومت بود، طرز حكومت نظامي بود؛ يعني همه ايران حكومت نظامي بود! بعضي اش رسمي بود، بعضي اش غيررسمي بود! مردم حكومت نظامي را ديده اند، ديگر چيز عجيبي نيست كه حالا به چشم مردم عجب بيايد و بترسند از اين ؛ چيز عادي مردم است !
مردم از حكومت نظامي ترس ندارند
كسي خيال كند كه اين راه حل است ، حكومت نظامي راه حل است ، يا دنبال اين - مثلا - امريكا خيال بكند به اينكه كودتاي نظامي مي شود، كودتاي نظامي مي شود و اين رژيم را مي برد و نظامي را مي آورد، مگر مي شود؟ يعني در مردم مگر تاثير دارد اين ؟مردم عادت كرده اند به اين حكومت نظاميها. يك چيز تازه اي يكوقت بود سابق ، بله ؛سابق ايام ، كه مردم باز آشناي به اين مسائل نبودند و نشده بودند اگر يك نظامي مي آمدتوي بازار و هر غلطي مي خواست بكند، كسي نبود بگويد نه ؛ اگر دو تا ستاره اينجاي (6)يك كسي بود ديگر وامصيبتا بود! هر جا مي رفت و هر كاري مي خواست بكند و هرشرارتي مي خواست بكند، كسي نبود كه بگويد نه . اما حالا اگر خودش هم بيايد وسطميدان ، مي ريزند تكه تكه اش مي كنند! حالا غير آن وقت است ، اين ملت غير آن ملت است . اين تحول كه حاصل شده از براي اين ملت ، مردم را عوض كرده ؛ يك چيزديگرند اينها. يك موجودات ديگري شده اند اينها. اينها ديگر خوف اينكه حكومت نظامي بشود يا مثلا يك رژيم نظامي روي كار بيايد، اينها خوف اين را ديگر ندارند براي اينكه نظامي همين است كه اينها ديده اند و همراه اش مبارزه و معارضه كرده اند و ازش كتك هم خورده اند و آدم هم ازشان كشته اند - آنها كشتند - همه اينها را مردم ديده اند.وقتي بنا شد كه آدم را بخواهند بكشند، چه رژيم نظامي باشد، چه حكومت نظامي باشد،چه عادي باشد. خوب ، مردم تن داده اند به كشته شدن . بنابراين اينها راه حل نيست كه كسي بخواهد حل كند يك قضيه اي را، يعني درد مردم را دوا بكند.
تبليغات روزنامه هاي شوروي
در روزنامه شوروي هم يك چيزي نوشته بود - كه يكي از اتباع امريكا هم ، ازدوستان شاه و اتباع امريكا هم همان را تكرار كرده بود - كه اين "آن به تعبير ديگر، اين به تعبير ديگر" آن به تعبير اينكه اين روحانيون كه در اين قضايا مخالفند با شاه ، اين "اصلاحات ارضي " ضرر به آنها زده است ! چون ضرر به آنها زده از اين جهت منافعشان در خطر شده است و اينها مخالفت مي كنند! آن هم گفته است كه فلان آدم - فلاني (7) اين غرض شخصي دارد با شاه ! ما ديروز عرض كرديم كه غرض شخصي نيست ، و قضيه اينحرفها نيست . اما اينكه او نوشته ، آن هم اشتباه است ؛ براي اينكه روحانيون حالازندگي شان خيلي بهتر از آن وقتي است كه اصلاحات ارضي نشده بود. هركه مي خواهدبرود ببيند. اگر مسئله ، مسئله چيز است كه زندگي شان چطور است ، زندگي روحانيون حالا صد درجه بهتر از آن وقت است ! چيزي از آنها به هم نخورده است كه . اگر نفوذكلمه ندارند كه نفوذ كلمه هم دارند. لكن داريد مي بينيد ديگر. اگر ندارند، چطور ايشان تشبث كرده كه اي مراجع عظام ، اي علماي اعلام ، بياييد اين مردم را هدايت كنيد! بياييدچه بكنيد! يك دفعه اينها آن مي شوند! يك دفعه وقتي جواب كاغذ مراجع را مي دهد- در همان اوايل امر - مي گويد كه ، مي نويسد كه شما برويد ارشاد عوام را بكنيد! يعني شماحق دخالت در امور مملكت نداريد، برويد ارشاد عوام بكنيد! به ايشان بايد گفت كه ماارشاد عوام را كرديم [خنده حضار] عوام الان هدايت شدند و ارشاد شدند. و شماخواب بوديد، اينها ارشاد كردند! حالا كه ارشاد كردند تشبث پيدا كرديد كه حالا برويدديگر! مرا حفظ بكنيد مثلا چه ! به ايران فكر بكنيد!
رژيم بايد برود
اينها تشبثات است ، فايده ندارد هيچ ! غير از يك كلمه . و آن اين است كه اين رژيم برود و اين امريكا و شوروي و - نمي دانم - انگلستان ، و همه اينهايي كه در اين سفره ايران كه افتاده مجاني دارند استفاده مي كنند، اينها هم دست مجانشان را بردارند. ما كه نمي خواهيم بهشان نفت ندهيم تا دست و پا بزنند كه يك ملتهايي را از سر ما خواهيد چه كرد. نخير، ما مي خواهيم نفتمان در اختيار خودمان باشد؛ هر مقدار دلمان مي خواهدبفروشيم ، و مي فروشيم . هر رژيمي پيش بيايد نفتش را مي خواهد بفروشد اما نه اينطور.غارتگري را ما با آن مخالفيم ، نه فروش نفت را به قيمت صحيح خودش . [به ] قيمت صحيح خودش مي فروشيم و ارز مي گيريم . پول مي خواهيم ما. مي خواهيم براي مردم صرف بشود. اينجا نفت ما را زيادتر از آن اندازه اي كه بايد استخراج كنند استخراج مي كنند. پول هم كه نمي گيرند يا آهن پاره مي گيرند! يا طياره هاي به آن قيمتهاي گزاف مي گيرند. آن مقداري هم كه مي گيرند صرف اين ملت نمي شود. الان اين ملت چي داردبيچاره ؟ شما چهارتا بازاري مثلا چيزدار تهران را يا چهارتا از اربابهايي كه از همين طعمه ارتزاق مي كنند نگاه نكنيد؛ شما پايتان را توي زاغه ها بگذاريد؛ شما پايتان را توي دهات بگذاريد. برويد خوزستان و دهات خوزستان را ملاحظه كنيد. تاسف دارد، خدا مي داند!آب ، شط آب دارد در خوزستان . من يكوقتي - كه شايد سي سال پيش از اين ، چقدر سال پيش از اين بود - كه عبور كردم از خوزستان رفتم ، مي خواستم عتبات بروم ، خوب اين آب يك شط آب است ، يك جوي و دو جوي نيست ، يك شطي كه كشتيراني توي آن مي شود، زمين ، تا چشم مي كني زمين افتاده و هيچ زراعت ندارد؛ من توي ذهنم آمد كه شايد خاك اين لياقت زراعت ندارد. يك جايي پياده شديم . من رفتم خاك را. . . خاك خوب لكن دست خيانت نمي گذارد. آب از آنجا دارد هرز مي رود، زمين هم اينجا افتاده است ! و مردم خوزستان براي اينكه بچه هايشان را كه مريض مي شوند پيش يك طبيب بروند، طبيب نيست . هيچي ندارند. در ده تا ده ، بيست تا ده يكوقت مي بيني يك درمانگاه نيست ! تمدن بزرگ اين است ؟! يك درمانگاه در بيست تا ده ! بعضي جاهادرمانگاه ، اصلش نيست . طبيب نمي دانند چي است . در روزنامه هاي خودشان نوشتند كه آب اينقدر نيست كه اين صبح كه اين بچه از خواب بلند مي شود و چشمش را به واسطه تراخمي كه براي خاطر حكومت فاسد اين تراخمها هست ، چشمش را نوشته آب ندارندكه تر كند چشمش باز بشود! با بول اين كار را مي كند! در روزنامه بود اين ! با بول اين چشم بچه را كه به واسطه تراخم به هم چسبيده ، تر مي كنند - كه نوشته اند - براي نداشتن آب .روزنامه اينطور [نوشته ] بود؛ يك همچو زندگي ما داريم در اثر "اشتباهات " آقا! آقا اشتباه كرده اند تا حالا؛ حالا بعد، از اين اشتباهات بيرون مي روند! يعني ايران مي شود تمدن بزرگ !
خوب اشتباه شما يكي و دوتا و ده تا [نيست ]! تعمدات شما يكي و دوتا و ده تا نيست !هي از ما اين روزنامه نگارها مي پرسند به اينكه خوب ، شما چرا با شاه بدي ؟! اين چرادارد؟! خوب شما بپرسيد، اين ملت ، اين فرياد بچه ها و آن فرياد بزرگها، ببينيد چه كرده اين آدم كه با او بد هستند. با او بد هستند از باب اينكه يك دشمني شخصي با هم دارند؟! سي ميليون دشمن شخصي است ؟!
راهي براي آشتي نمانده
اين اينقدر خيانت كرده است و اينقدر جنايت كرده در اين مملكت كه ديگر راه آشتي نيست . راهي نيست كه كسي بگويد كه شما اشتباهاتتان تا حالا هيچ ! حالا از اين به بعد ان شاءالله اشتباه نمي كني ! راه نگذاشتي براي اين كار. امكان ندارد يك همچو مطلبي .اگر يك روحاني ، يك سياسي ، يك بازاري ، يك دانشگاهي ، بخواهد بگويد كه بياييد -به مردم بخواهد اين را بگويد - بياييد با هم خوب ، سازش كنيد، شاه امروز آمده توبه كرده - عرض كنم كه - استغفار كرده ، خوب ، بياييد ببخشيد، اين را مردم خائن مي دانند!چه چيز را ببخشيم ؟! چه ؟ مگر يك مطلبي است قابل بخشش ؟ آقا بچه ها و جوانهاي ما رابه خون كشيده ، چه چيز را ببخشيم ما؟ مملكت ما را به باد داده اين آدم ، كجايش راببخشيم ؟ از حالا به بعد چي ؟ خاندانهاي مردم را به عزا نشانده ، حالا بسم الله الرحمن الرحيم ، تمام شد قضيه ؟! "ببخشيد من اشتباه كرده بودم " اين حرف شد در عالم ؟! براي كي اين حرفها را، اين مي زند؟
در هر صورت ، مسير همين است . غير از اين ، هركس غير از اين فكر كند خائن به ملت است ، خائن به مملكت است . هركس غير از اين فكر كند خائن به اسلام است . اگر اين رامهلت بدهيد، فردا نه اسلام براي شما مي ماند نه مملكت براي شما مي ماند نه خاندان براي شما مي ماند. مهلت ندهيد اين را. فشار بدهيد اين گلو را تا خفه بشود.
ان شاءالله خداوند همه شما را توفيق بدهد؛ مويد باشيد؛ موفق باشيد. و خداوند اين اربابها را از سر ما كوتاه كند. اربابها از اينها بدترند.
پانویس :
بزرگتر کوچکتر